۲۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۱۴

ندارم کار با افلاک وانجم
من و پایِ خم و خشتِ سرِ خم

نشاید توبه بر من بست هیهات
به گیرایی اگر گردد سریشم

نیم زان ها بحمدالله که دایم
دَمادَم حرصشان باشد دُمادُم

اگر کیمخت و بلغاری نباشد
که در پوشم من و کژ گاو و جُم جُم

نعیمِ خلد هم سهل است و این جا
مرا آزاد کردند از تنعّم

خموشی و تحمّل شیوۀ ماست
چه برخیزد ز تشنیع وتظلّم

اگر هم سر در ابداعِ وجودیم
کسی را بر کسی نبود تقدّم

نه عقل است آن که وهمی می پرستند
تعقّل را چه نسبت با توّهم

نزاری می رود بر شارعِ راز
گهی پیدا و گه پی می کنم گم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.