۳۱۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۱۳

ترا نادیده مهرت بر گرفتم
به خود سر با تو کاری در گرفتم

مرا از وصلِ تو خیری نصیب است
به فالِ فرّخ این اختر گرفتم

دعا گفتم، زمین بوسیدم اوّل
به یادت هر کجا ساغر گرفتم

به بویِ نافۀ زلفت صبا را
قدم از دیده در گوهر گرفتم

ز آتش خانۀ سودایِ عشقت
تنورِ سینه در اخگر گرفتم

ازین پیش ار خطایی کردم آن رفت
به پیمانِ تو عهد از سر گرفتم

سر از کویت نخواهم برد دانم
که این عشق از سرِ دیگر گرفتم

مرا تا از سر این سودا در آید
دل از جانِ نزاری برگرفتم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.