۳۰۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۰۲

چو بر یادِ لبش در مسکراتم
خضر بر چشمۀ آبِ حیاتم

اگر در مسکراتم وجد باشد
وگر در وجد باشد مسکراتم

به وجهی بت پرستم زان که دایم
خیالِ او بود عزّی ولاتم

همین تا دم زنم خیلِ خیالش
فرو گیرند حالی شش جهاتم

هم از مبدایِ فطرت باز دادند
به حسنِ اهتمامِ عشق ذاتم

مگر هم عشق بردارد حجابم
که محجوب است عقلِ بی ثباتم

فرود آرد به منزل گاهِ دردم
بیندازد ز گردن سیّئاتم

وگرنه در میان بیم و امّید
که بیرون آورد زین مشکلاتم

تویی هم خود حجابِ خود نزاری
به دعوی قطره چون گوید فراتم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۰۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.