۲۹۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۷۸

باد آمد و گشاد نقاب از رخانِ گل
ابر آمد و نهاد گهر در میانِ گل

آمد گهِ شکفتنِ گل در میانِ باغ
و آمد گهِ نشستنِ ما در میانِ گل

می با گل آشنا شد و مرغان به سویِ او
پیغام ها دهند همی از زبانِ گل

سوگندها خوردند به گلزارها کنون
مستان به جامِ باده و مرغان به جانِ گل

بی چاره عندلیب نخسبد یکی زمان
در بوستان شده ست کنون پاس بانِ گل

دستان ها رسد به نو از بلبلان همی
گویی که کرده اند ز بر داستانِ گل

گشتند مدح خوانِ نزاری به روز و شب
من مدح خوانِ شاهم و او مدح خوانِ گل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.