۳۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۶۲

تویی که بر تو نباشد مرا نظیر و بدل
منم که از تو نگردم جدا به تیغِ اجل

بیا که در همه عالم به مهربانیِ ما
کسی دو عاشقِ صادق دگر نبیند بَل

که خود ز شفقتِ ما تا هزار سالِ دگر
میانِ خلقِ جهان عاشقان زنند مثل

هنوز رویِ تو نادیده آشنا بودیم
تو خود حواله ی ما بوده ای به حکمِ ازل

به چشمِ عشقِ دلت برگزیده ایم نخست
به مهرِ جانِ خودت پروریده ایم اوّل

امید و بیمِ من از دوزخ و بهشت تویی
وگر نه آن چه خطر دارد این یکی چه محل

بهشتِ جانِ نزاری تویی و خوش تر از آن
نیافرید بهشتی خدای عّزَوجَلّ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۶۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.