۲۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۱۶

ای زلف تو تکیه کرده بر گوش
وی جعد تو حلقه گشته بر دوش

ای کرده تنم ز عشق مفتون
وی کرده ولم ز رنج مدهوش

چون رزم کنی و بزم سازی
ای لاله رخ سمن بنا گوش

گویند ترا مه قدح گیر
خوانند تورا بت زره پوش

گیرم که شبی مرا به خلوت
تا روز نگیری اندر آغوش

نیکو نبود که بیگناهی
یک باره کنی مرا فراموش

هر گه که کنم عتاب با تو
عمدا ببری ز خویشتن هوش

گیرم ندهی جواب من خوش
باری سخنی به طبع بنیوش

می کرد نزاری تو تا صبح
از ناله من جهان پر از جوش

یارب شب تو مباد هرگز
زان گونه که من گذاشتم دوش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.