۳۰۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۰۰

هزار یادِ سرِ پنجۀ نگارینش
هزار یادِ بناگوش و عِقدِ پروینش

کنار من شود از اشک تا میان پرخون
چو یادم آید از آن پنجۀ نگارینش

ز بس تپیدنِ دل چون گِره شوم درهم
چو یادم آید از آن زلفِ عنبر آگینش

ز دیده زر طبقِ روی در گهر گیرم
چو یادم آید از آن سینه هایِ سیمینش

چو نافِ آهویِ چین در دلم بسوزد خون
چو یادم آید از آن طرّه هایِ پرچینش

نسیمِ پیرهنِ یوسفم رسد به دماغ
چو یادم آید از آن نکهتِ عرق چینش

برآیدم به دماغ آتش از حرارتِ مهر
چو یادم آید از آن غمزه هایِ پرکینش

شود رخِ چو زریرم ز اشکِ سیم اندود
چو یادم آید از آن حلقه هایِ زرّینش

از آبِ شور سرم گریه تر کند دامن
چو یادم آید از آن خنده هایِ شیرینش

هزار بار برآید ز غصّه جان به لبم
چو یادم آید از آن رسم و راه و آیینش

همین خوش است که از وقتِ یاد کردنِ دوست
خوش است وقتِ نزاریِ زارِ مسکینش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.