۴۲۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۵۲

نوبهارست و صبا عنبر بیز
روح خواهد که شود راح آمیز

در چنین وقت خوش آمد پیوند
نازنینا مکن از ما پرهیز

صلح پیش آر و صفا کن گرچه
از شگرفان نه بدیع است ستیز

دلم از زلف درآویخته‌ای
کس ندارد به ازین دست‌آویز

عشق تو در رگ جانم پیچید
هم چو در پنبهٔ خشک آتشِ خیز

قیس وحشی شد و هم چاره نداشت
کی میسر شود از عشق گریز

از بناگوش نباتش بچکد
خوی به آوازهٔ تو در تبریز

لب شیرین تو بیرون بردی
شور شیرین ز مذاق پرویز

گَردِ حسن تو ندیدی شیرین
گرچه از باد گذشتی شبدیز

عیش شیرین نزاری لب تو
تلخ کرد از شکر شورانگیز

سر فدای قدم تست بیا
تازه کن رسم قیامت برخیز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.