۳۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۳۱

مرا چیزهایی نمودند باز
که آن است اسرار مردان راز

به شرطی که جز در محل قرار
مقامات مردان نگویند باز

به تسلیم فرمان‌بری سر بنه
نه چون حارث مُرّه گردن فراز

به هر حال باشد بلیسی دگر
که از امر اول کند احتراز

اگر جان نداری فدای حبیب
بیا بشنو از من برو دل مباز

به خود حاکم نور و ظلمت نه‌ای
به عمدا ز خود حارثی بر مساز

نیاری به مقصد برون برد راه
به رای محال و به عقل مجاز

رهت بر صراط است و پای آبله
برین پل نیابی گذر بی‌جواز

به معراج حلّاج کن التجا
به پای تقرب به دست نیاز

مترسان براکفنده را در سلوک
ز هول بیابان و راه دراز

به پای شتر خاصه مست خراب
محلی ندارد نشیب و فراز

نزاری تو در پنجهٔ شیر عشق
چنانی که بنجشک در چنگ باز

بحمداللهت نیست هیچ اختیار
اگر در شرابی وگر در نماز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.