۳۱۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۲۳

خمار چشم تو داده‌ست چشم‌ها را نور
تو چشم خویش نگه‌دار تا شود مستور

مگر که چشمهٔ حیوان ندیده‌ای جانا
چو خضر باش طلب گر که هست بادیه دور

تو عالمی و علمدار تو‌ست شیطانی
تو عِلم گوی که شیطان شود ز تو مقهور

چو راست گفتی و دیگر مکن تو کذّابی
که جای این بر نارست و جای آن بر حور

ز چشم چشمهٔ معنی گشای و نیکوبین
که چشمه‌ها همه از چشم ما شود معمور

چو چشم خویش وطن ساز از تکِ ظلمات
که راهِ‌وی به بهشت است نزد حور و قصور

بگیر دستهٔ نرگس نزاریِ خوشگو
بخور تو بادهٔ مستانه از لبِ خَنّور
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۲۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.