۳۰۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۳۸

یاد یارانی که با ما عهد یاری داشتند
برشکستند از وفاداری و باد انگاشتند

حق حرمت حق عزت حق نان حق نمک
جمله ناحق بود پنداری همه بگذاشتند

خود وفا در اصل گویی بود معدوم الوجود
بر صحیفه چرخ این صورت مگر بگذاشتند

تا مرا سرسبز می دیدند در بستان جاه
چون کدو در دوستی گردن همی افراشتند

تا خزان طالعم شد از نحوست برگ ریز
روی همچون باد شبگیری ز من برگاشتند

کی بود در استحالت استقامت لاجرم
پس محقق شد که مبطل را محق پنداشتند

دانه امیدشان در خوید و خرمن بر نداد
زان که با ما تخم عهد بی وفایی کاشتند

از سر حسرت نزاری همچنین می گوی باز
یاد یارانی که که با ما عهد یاری داشتند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.