۳۰۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۰۸

گر دگر باره مرا با تو وصالی باشد
خوش ملاقاتی و بس نادره حالی باشد

جان و دل همرهِ اوی‌اند مگر عرضه کند
حال مسکینیِ من گرچه محالی باشد

جز صبا معتمدی نیست که در هر سحری
بگذرد بر در و بام تو مجالی باشد

محرمی را چه شود گر بفرستی گه گه
باشد آخر که مرا از تو سوالی باشد

گر کنی سوخته ای را به سلامی دل شاد
عُهده در گردن من گرت وَبالی باشد

یک شبم بار ده و چند قدح بر سر کن
آب انگور ز دست تو زلالی باشد

پاک رو باش تو وز تهمت جاهل مندیش
کان به نزدیک خردمند خیالی باشد

حاسد و خصم بود بر عقبش بسیاری
هرکه را نادره تر حسن و جمالی باشد

روشنایی بهشت است که می افزاید
نظری پاک که بر چشم غزالی باشد

هیچ بدگوی ز ما نیک نیفتاد آری
خود در این باب نزاری زده فالی باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.