۲۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۸۸

تیغ کز دستِ دوستان باشد
زخمش آسایشِ روان باشد

یک اشارت ازو به گوشۀ چشم
خون بهایِ هزار جان باشد

چشمِ او آن کند به یک غمزه
کاعتبارِ جهانیان باشد

ترکِ جان عینِ زندگی ست ولیک
بر گران ترکِ جان گران باشد

بگذارد به سُم پرستان خر
هر که را غزمِ آسمان باشد

هر که بر دوست سود خواهد کرد
گو بکن تا که را زیان باشد

همه ای دوست آن گهی باشی
کز تو نه نام و نه نشان باشد

بر کنارِ وصال ننشینی
تا ز تو هیچ در میان باشد

اگر از خود نزاریا برهی
هر چه باقی بماند آن باشد

چون ازین عمرِ عاریت برهی
بعد از آن عمرِ جاودان باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.