۲۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۸۱

زان پیش که یارم را آهنگِ سفر باشد
خوش باشد اگر وصلی یک بارِ دگر باشد

در پایِ وی افتادن گر جان طلبد دادن
در معرضِ جان بازان جان را چه خطر باشد

بی دوست به سر بردن دشوارتر از مردن
دل میل به جان دارد تن زنده به سر باشد

من دوست کسی دارم ای دوست که بر سَروش
هم مشتری و زهره هم شمس و قمر باشد

گر هیچ شود روزی سر در سرِ آن کارم
هر دم عَلَم بِختم افراخته تر باشد

باری بتوان گفتن کز عشقِ که کشتندم
بر من ظفرِ دشمن می شاید اگر باشد

بر صورتِ حالِ خود دل شیفته می باشم
نه هم چو خطا بینان میلم به صور باشد

از ترس رقیبان را نفرین نکنم هرگز
دانی که چرا؟ از بد بسیار بتر باشد

آن جا که خیالِ او بنمود جمالِ او
نه گوش و خبر ماند نه چشم و بصر باشد

روزی که ببخشاید و ز پرده برون آید
مشنو که نزاری را پروایِ نظر باشد

جایی که کند لیلی در پردۀ دل میلی
بر هم زدۀ مجنون را از خود چه خبر باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.