۲۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۷۶

چه محنت است که در عاشقی به ما نرسد
کجا رویم که صد فتنه در قفا نرسد

به رویِ ما همه رنجی رسید درغمِ دوست
مگر که راحتِ رویش به رویِ ما نرسد

فراغِ دل من از آن داشتم که یک چندی
که عشقِ او به سر و جانِ مبتلا نرسد

طمع به وصلِ چو اویی حماقتی ست عظیم
که پادشاهیِ عالم به هر گدا نرسد

اگر ز عشق ملامت به ما رسد چه عجب
بلا و سرزنشِ عاشقی کجا نرسد

ز هجر و وصل چه نقصان کمالِ مجنون را
اگر به خلوتِ لیلی رسید یا نرسید

نزاریا چو تو رفتند رهروان بسیار
که یک رونده در این ره به منتها نرسد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۷۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.