۲۷۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۵۶

در دهر کسی که یار گیرد
یاری چو من اختیار گیرد

از خوبی تو خرد به دندان
انگشت به اعتبار گیرد

خاک قدم تو سعد اکبر
بر دیده به افتخار گیرد

نا خورده می از دو چشم مستت
هُشیاران را خمار گیرد

آن را که تو در میان جانی
از کل جهان کنار گیرد

با من نفسی درآی و بنشین
تا خاطر من قرار گیرد

بگذار دل ستیزه خو را
تا عادت روزگار گیرد

آن را که دماغ و دل نباشد
هرگز سر انتظار گیرد

در چنگ فراق اگر نزاری
آهنگ چو زیر زار گیرد

شک نیست که آتش دم نی
در سوخته‌ء نزار گیرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.