۲۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳۵

حلقم بگیرد آن دم اگر شاد بگذرد
کاندیشه خیال تو از یاد بگذرد

گفتم بنالم از تو چنانم که در نفس
چندان مجال نیست که فریاد بگذرد

گفتم به پیش تیر غمت دل سپر کنم
پیکان غمزه تو ز پولاد بگذرد

بر هر که بگذری ببری جانش ای عجب
سروی و سرو همچو تو آزاد بگذرد

شیرین به ناز خفته و در شرط عشق نیست
گر خواب بر دو دیده فرهاد بگذرد

پند پدر نمی شودم استماع وگر
حرفی غلط به سمع درافتاد بگذرد

سی نارسیده عمر چرا توبه می کنم
ور نیز هفت بار ز هفتاد بگذرد

استاد ماست واعظ عشق و ستوده نیست
شاگرد کز نصیحت استاد بگذرد

غافل مشو ز کعبه پیمان ما که عمر
تا بنگری چو غافله باد بگذرد

در نزع رحلت است نزاری دمی بیا
تا چون نفس به قطع رسد شاد بگذرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.