۲۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۹۲

قد قامت الصّلات برآمد ز بامداد
برخیز ساقیا بستان از مدام داد

گر بر حلال زاده حرام است خون رز
پس آب و نان حرام بود بر حرام زاد

بگذار تا نماز کند اقضی القضات
برنه پیاله ای به کفش تا سلام داد

بسیار در محامد رز شعر گفته اند
من نیز هم ولیک ندارم تمام یاد

دهقان که در عمارت رز سعی می کند
عمرش مدام باشد و بختش مدام باد

از خنب خانه می دمد این خوش نفس نسیم
یا از بهشت می وزد این خوش خرام باد

شادم به قرض دادن و دادن به وجه می
چون من کسی که دید که باشد به وام شاد

کلّی طمع ببر ز عوانان نزاریا
رو کرد کان دهر نه این ها کدام زاد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.