۵۴۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۵۲

تا دل مجنون ما راه قلندر گرفت
هر چه نه لیلیش بود از همه دل برگرفت

سر به گریبان عشق برزد و مردانه وار
جان به میان برنهاد دامن دل برگرفت

عشق چو از کنج غیب راه کمین برگشاد
دل ز سر جان برفت سر کم افسر گرفت

باز چو برخاستم از روش نام و ننگ
بار دگر طعنه زن ولوله از سر گرفت

بی خبران را چه بیم از اثر برق عشق
عشق نه آن است کو با همه کس درگرفت

در حق هر بی هنر عشق نظر کی کند
خضر به مقصد رسید رنج سکندر گرفت

سوز نزاری ز جان بس که علم برکشید
قبّه ی مینا بسوخت گنبد اخضر گرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.