۲۸۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱۶

جام می پر کن که جز جام می ام انجام نیست
تا به کام او شوم کاین کار جز با گام نیست

ساقیا ساغر دمادم کن مگر مستم کنی
زان که در هجر دل آرامم مرا آرام نیست

دی به سردی رفت و فردا خود ندانم چون کنم
عاشقی ورزیم و به زین در جهان خود کام نیست

دام واره ی جسم را دامی نهاده بر رهیم
ای نزاری کیست آن کو بسته ی این دام نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.