۴۴۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷۲

گمان مبر که ز یادِ تو غافلم ای دوست
که نیست یادِ کسی جز تو در دلم ای دوست

به جانِ تو که اگر بگسلد ز تن جانم
که من ز مهرِ تو پیوند نگسلم ای دوست

کسی دگر به دل و دیده در نمی آید
که ایستاده تویی در مقابلم ای دوست

وصال داشتم امیّد چون نگه کردم
خیال بود ز وصلِ تو حاصلم ای دوست

به آبِ مهرِ تو بوده ست خاکِ عشق مگر
کسی که کرد به قدرت عجین گلم ای دوست

محبّتِ تو وجودم فرو گرفت چنان
که خون نماند دگر در مفاصلم ای دوست

به اختیار نزاری نبود عزمِ سفر
قضا ز کویِ تو برداشت منزلم ای دوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.