۴۰۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۵

آرزویی بود و شد محو در اوصافِ دوست
هیچ ز من مانده نیست هرچه بمانده­ست اوست

جامِ می و کنج و یار هر چه دگر جمله هیچ
شش جهتِ کاینات بر سرِ این چارسوست

موسی و ثُعبان و چوب سامری و عجلِ زر
او نکند التفات موسی اگر تندخوست

پیشِ من و پشت اگر نیک و بدی می­رود
هرچه از آن­جا بود جمله بدی­ها نکوست

بی­هده سودا مپز از پیِ نام و حطام
مغز تهی می­کنی خیز و برون آز پوست

باطنت ار با خداست کعبه خراباتِ تست
فقر چو نورِ درون خرقه چو مشتی رکوست

قاصر و غالی نیم راهِ مشنّع کجاست
مرتبه حدِّ من پیشِ مقصّر غلوست

بیش نزاری مرو بر پیِ نفسِ دنی
بر زن و در هم شکن سنگ سزایِ سبوست

دولتِ من گر ز من باز ستانی مرا
از تو همین التماس از تو همین آرزوست

گنج به کُنجِ خراب می­نهی و در طلب
انجمِ افلاک را کار همین گفت­وگوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.