۲۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۳

ما دوست نداریم دگر هیچ به جز دوست
گر دوست نه با دوست بود دشمنِ ما اوست

چه دشمن و چه دوست به جز او همه هیچ­اند
گر اوست همه اوست و گر دوست همه دوست

خاکِ در او چیست مرا ماءِ معین است
کنجِ غم او چیست مرا روضه مینوست

گر بار دهد یار وگرنه بکشم بار
تا بار دهد بارکشی شیوه خوش خوست

آن را که خبر نیست زخود هرچه ازو گفت
بیهوده درایی­ست اگر چند سخن گوست

مشنو که نصیبی ز وجودست عدم را
از مغز چه گوید که ندارد خبر از پوست

ای باد از آن زلفِ پر از چین که نسیمش
در نیفه هرچین حسدِ نافه آهوست

زان رایحه هر سوخته را آرزویی هست
مارا هم ازو حاصلِ این مرتبه مرجوست

بویی به نزاری برسان هین که معیّن
دردِ دلِ او را نفسِ پاکِ تو داروست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.