۲۹۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۵

چون جان و دلم ملازمِ اوست
بنشست به جایِ جان و دل دوست

بویی‌ست بمانده در دماغم
از دوست حیات من از آن بوست

یارم چو به حسن بی‌نظیرست
گوباش اگر به طبع بدخوست

خوی بد اگر چه عیب ناک است
چون لایقِ طبعِ ماست نیکوست

در آرزویِ جمالِ رویش
از آبِ دو چشمِ من روان جوست

تر خواهم داشت دیده از اشک
تا خشک شود بر استخوان پوست

خود چشمهء چشمِ من چنان گیر
کز کثرتِ گریه آبِ آموست

بر ساقش اگر نمی‌رسد سیل
از قدِّ بلندِ قامتِ اوست

مولایِ دو چشمِ ترکِ اویم
ترک است ولیک با دو هندوست

هندوچه که هر دو جاودان‌اند
اندیشهء من ز چشمِ جادوست

نی‌نی غلطم کدام جادو
فریاد از آن دو چشمِ آهوست

بربویِ وصالِ او نزاری
مسکین همه ساله در تکاپوست

آری که رقیبِ حضرتِ او
تیرِ مژه و کمانِ ابروست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.