۵۴۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۴۴

هم چو من هرگز خراباتِ الست
مستِ لایعقل به دنیا آمده ست

تا سرِ عقل از گریبان برکند
دامنِ آشفتگان ندهد ز دست

خواهم از دنیا برون شد هم چنان
مست تا بازم بر انگیزند مست

انتظارِ صورِ محشر داشتن
عمر ضایع کردن است ای بت پرست

نسیه کارِ مردِ صاحب وقت نیست
هر که از خود برشکست از بت پرست

طالعم بر بی دلی و بی خودی ست
چون کنم نتوانم از طالع بجست

چون ایازی می دهندش در عوض
هر که چون محمود بت در هم شکست

بت که می گویند جز وهمِ تو نیست
بت توئی چیزی دگر مشنو که هست

تا به موعودِ حواری و ظهور
در نیارم بر می و معشوق بست

پس نزاری و حریف و پایِ خم
هم چنین بی کار نتواند نشست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.