۳۱۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۹

بتی لاغر میان فربه سرین است
که از سودای او خلقی حزین است

چه گویم از میان او که وصفش
برو ز اندیشه ی باریک بین است

قبای حسن شد بر قد او ختم
سخن در قامت او راستین است

دو چشم مست شور انگیز او را
ندانم با خردمندان چه کین است

دو دل دزدند هر دو مست و خون ریز
نه دعوی می کنم عین الیقین است

ز عکس زیور آن خرمن گل
مگر گویی ثریا خوشه چین است

دلم بنشست خوش بر طاق ابروش
چرا با جفت مردم همنشین است

بسی شیرین تر است از جان شیرین
نمی گویم شکر یا انگبین است

اگر خاک است از خاک بهشت است
وگر ماء ست از ماء معین است

حجاب زلف بر خورشید رویش
مثال کفر و دین بل کفر و دین است

رموز عاشقان هر کس ندانند
نزاری را حقیقت این چنین است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.