۳۲۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۱

آن را که در فراق صبوری مسلم است
آه از دلش که سخت تر از سنگ محکم است

بیچاره من که از تف دود دلم ز حلق
بر هر نفس که می‌رود آهی مقدّم است

گر سینه ام نه کورهٔ آهنگرست چیست؟
کز سوز اندرون نفسم آتشین دم است

هرشب خیال روی تو در چشم های من
چون عکس روز بر سر دریای قلزم است

دربند عشق دوست به دربند چون بود
دربند چه معاینه باب جهنم است

گویند هولناک بود روز رستخیز
یعنی شب فراق به تشویش از آن کم است؟

از غم اگر بمرد کسی در فراق دوست
آن کس به اتفاق منم وان غم این غم است

خرّم وجود آنکه ببیند تو را به خواب
یا خود بدان رسد که وصالش مسلم است

یادآور از نزاری محنت کشیده کو
هر جا چنان که هست به یاد تو خرّم است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.