۳۱۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۷

چون جمله تویی بهانه برخاست
شکل دویی از میانه برخاست

پس من ز میان برون شوم به
کاین فتنه هم از دوگانه برخاست

عشق آمد و در میانه بنشست
فریاد ز هر کرانه برخاست

عکسی ز جمال دوست بنمود
تا شور و شر از میانه برخاست

از زخمهٔ زهرهٔ غزل‌خوان
این زمزمه‌ عاشقانه برخاست

کای بی‌خبرانِ خفته بلبل
از بهر گل شبانه برخاست

مرغ از پی کسب صید کردن
شب‌گیر ز آشیانه برخاست

پس طالب دوست را بباید
یک صبح مولّهانه برخاست

خود عاشق صادق از سر جان
در حال محققانه برخاست

مشنو که مجاورست هر کو
از تربت آستانه برخاست

عشق از تو نزاریا چو بستد
یک‌باره تو را بهانه برخاست

از خاطر نازکت به کلّی
اندیشهٔ احمقانه برخاست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.