۳۳۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۵

آتش سودای تو جانم بسوخت
یک شررش هر دو جهانم بسوخت

سوخته را خوش بتوان سوختن
سوخته‌ای بودم از آنم بسوخت

طاقت خورشید وصالم نبود
حیرت از آن وسع و توانم بسوخت

از من و ما گر اثری بود، رفت
عشق به‌کل نام و نشانم بسوخت

قصد سخن کردم تا سوز دل
شرح دهم ، کام و زبانم بسوخت

خواستم از درد که احوال جان
وصف کنم، شرح و بیانم بسوخت

نامهٔ اندوه نهادم اساس
سوز سخن کلک و بنانم بسوخت

بس که چراغ نظر افروختم
مردمک چشم عیانم بسوخت

دود سخن روزن حلقم ببست
تفِّ جگر شمع روانم بسوخت

قصه دراز است نزاری خموش
گو همه پیدا و نهانم بسوخت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.