۳۴۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۲

روز برف است بیایید و بیارید شراب
تا بنوشیم به شکرانه ی این فتح الباب

میر مجلس بنشین گو و به ساقی فرمای
تا سبک رطل گران پیش من آرد به شتاب

در چنین روز و جوارِ درِ نوروزِ شریف
وقت فرصت مکن اهمال و غنیمت دریاب

من نیارم کم یک هفته برون شد زین کنج
که درون نعمت و ناز است وبرون برف و گِلاب

گر میسر شودم عیش و طرب خواهم کرد
تا معلق بود این خیمه ی بی تیر و طناب

خلوت خویشتن آراسته می خواهم داشت
به حریف و به ندیم و به شراب و به کباب

مذهب ما نبود نسیه مگر نقد الوقت
من نه آنم که سر آب ندانم ز سراب

می حرام است به نزدیک فقیه آب حلال
می نه هم آب زر است آخر و هم آتش ناب

بر خلیل الله چون گشت ریاحین آتش
باز بر قوم نجی الله طوفان شد آب

نازکان را نبود مرتبه ی حرقت می
ریسمان را نبود طاقت آهن در تاب

در جهان گرچه خراب است چه نقصان آخر
من چه هشیار و چه معمور و چه مست و چه خراب

عاشقی چیست عذابی که درو راحت نیست
دوستی چیست محیطی که بود بی پایاب

راستی لطف سخن موجز و پر معنی راست
بیشتر زین نتوان کرد در این باب اطناب

مونسی ساقی و مجلس ز رقیبان خالی
درد نوشی چو نزاری و امینی بوّاب

مقطع شرط غزل ختم کنم بر مطلع
روز برف است بیایید و بیارید شراب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.