۳۰۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۹

ای در نقاب حسن نهان کرده آفتاب
خطّی بر آفتاب کشیده ز مشک ناب

آتش فکنده در جگر لاله عارضت
وز برگ نسترن بر و رویت ببرده آب

باد صبا ز بوی عرقچین نازکت
چون روضه از روایح فردوس مستطاب

لاله ز غیرت رخ گل گون تو به داغ
سنبل ز رشک گیسوی مفتول توبه تاب

گر بگذرد ز بغلتاق تو نسیم
بر گل ستان ز آتش غیرت شود گل آب

عیبت همین که دیر به ما می رسی و زود
بنیاد عهد می کنی و می کنی خراب

آرام نیست بی تو دل بی قرار ما
دانی به خون خویش چرا می کند شتاب

مشتاق را شکیب نباشد ز روی دوست
سیماب را گریز نباشد ز اضطراب

بی وجه بود خطّ تو بر وجه خون من
بر خون من چه حاجت خطی ست نا صواب

غوغای غمزه ی تو ز مغزم ببرد هوش
سودای نرگس تو ز چشمم ربود خواب

رنگ لب تو دارد برگ نشاط تو
زان فتنه شد نزاری شوریده بر شراب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.