۳۴۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۸

مرا دلی ست ز تیمار بی دلی در وا
معلق است به مویی چو ذره ای ز هوا

چو ذره مضطربم در هوای خورشیدی
که زیر سایة زلفش خرد کند مأوا

هلاک می شوم از دست و پای مال فراق
دریغ اگر بتوانست گفتمی سر وا

به لب نمونة آیات انگبین و شراب
به رخ خلاصة اولاد آدم و حوا

از آن نیافت سکندر که بود روزی ما
لبی که درد سکندر جز آن نداشت دوا

خراب کردة چشمانت ای نگارینم
که می کشند و به سر می برند با دو گوا

گرت به خواب بدیدی شبی عظیم و الروم
ز شمع روی تو پروانه وار ناپروا

سپاه شب نکشد از عدم دگر به وجود
به دست حسن تو گر برکشد زمانه لوا

ز حال من نظر لطف خویش باز مگیر
که بی تو از سر و کارم برفت نور و نوا

مریز خون نزاری چو در جوار توام
که نیست در حرم کعبه قتل صید روا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.