۳۳۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲

از دست بدادم دل شوریده خود را
بر هم زدم احوال بشولیده خود را

گر دوست به پرسیدن من رنجه کند پای
در هر قدمی پیش کشم دیده خود را

ای دوست میازار دلم را و مینداز
در پای جفا هم دم بگزیده خود را

لا یلتفتی کردن و بر دوست شکستن
نادیده مکن دیده من دیده خود را

بس تربیتی باشد و اعزازی و لطفی
گر یاد کند یار نپرسیده خود را

هم گوشه چشمی به عنایت سوی ما کن
ضایع نگذارند پسندیده خود را

تا خاک درت گل شود از خون نزاری
خون بیش نده خاک نگردیده خود را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.