۳۵۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰

گر هیچ دلی داری دریاب دل مارا
حال دل این بی دل میپسند چنین یارا

جان نیست چنین کاسد کردیم بسی سودا
هم نیز رهی باید بیرون شوِ سودا را

گر عاشق بی چاره از جور نمی نالد
هم مرحمتی باید معشوقه ی زیبا را

هیهات که مظلومی در دامنت آویزد
امروز کند عاقل اندیشه ی فردا را

گر یاد کنی از من هم حیف بود بر تو
از وصل سخن گفتن کو زهره و کو یارا

ای گل بن باغ من از من دو سخن بشنو
یک بار نصیحت کن آن سرکش رعنا را

گو بیش نزاری را شاید که نرنجانی
گر سر ننهادستم آن بی سر و بی پا را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.