۲۴۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۷

آن‌ که از سنبل نقاب ارغوان آرد همی
عیش او بر چهرهٔ من زعفران کارد همی

هر کجا خواهم‌ که دریابم سبک دیدار او
باز یابم زو که با من سرگران دارد همی

ابر دیدستی‌ که باران بارد اندر نوبهار
دیدهٔ من خون دل را همچنان بارد همی

تا گل وصلش فرو پژمرده در باغ دلم
خار هجرانش مرا در دیدگان خارد همی

روزگار و کار من در وصل او آمد به سر
روزگار هجر او کارم به‌ جان آرد همی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.