۲۵۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۳

تا دلم بستدی ای ماه و ندادی دادم
کشتهٔ عشق شدم راز نهان بگشادم

سرد بردی دلم از عاشقی و جستن عشق
لاجرم زود شدم عاشق و گرم افتادم

پدر و مادر من بنده نبودند تو را
من تو را بنده شدم‌ گرچه به اصل آزادم

هر شبی بر سر کوی تو برآرم فریاد
نکنی رحمت و یکشب نرسی فریادم

من به یک روز تو را یادکنم سیصد بار
تو به صد روز بیک بار نیاری یادم

تا تو را نالهٔ زیردست و مرا نالهٔ زار
تو به‌ کف باده همی‌ گیری و من بر بادم

گر به دنیا و به دین مرد همی‌ گیرد نام
دین و دنیا به سرکار تو اندر دادم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.