۲۷۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵

دی نگاری دیدم اندر راه چون بدر منیر
کز برون‌ گل بود و مشک و از درون می بود و شیر

رخ چو آب اندر شراب و تن چو خز اندر سمن
لب چو لعل اندر نبات و پر چو سیم اندر حریر

دست و بازو چون بلور و عارض و دندان چو در
زلف و ابرو چون‌کمان و غمزه و بالا چو تیر

دلبری بس دلستان و شاهدی بس دلربا
نازکی بس دلفریب و چابکی‌بس دلپذیر

من درو چشمی‌زدم چونانکه بی‌شرمان زنند
او زشرم آتش پراکند از بر بد‌ر منیر

چون بیامد گفتم ای کرده دلم زیر و زبر
جور بر آن کت همی بیرون فرستد خیر خیر

ماه برگیرد بدان زلف‌ کمندت چون‌ کمر
حور درگیرد بدان گرد سمندت چون عبیر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.