۲۶۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۶

هر جهانداری که باشد رای او سوی شک‌ار
دوربین و نیک‌دان باشد چو پیش آید‌ش‌کار

هم توان‌ گفتن مر او را در جهانداری دلیر
هم توان خواندن مر او را در شهنشاهی سوار

هم طرب کردن شناسد هم مصاف آراستن
هم به رزم اندر شجاعت هم به بزم اندر وقار

هم تواند خویشتن را داشت از دشمن نگاه
هم تواند داشت دشمن را نگه در کارزار

هم به تیر انداختن بر خصم باشد کامران
هم به شمشیر آختن بر شیر باشد کامکار

گاه برگوران کمندش بسته دارد ساد‌ه دشت
گاه بر شیران خدنگش تنگ دارد مرغزار

گاه غرم از تیغ اوگیرد به غار اندر پناه
گاه رنگ از تیر او سازد به سنگ اندر حصار

زیر ران اندر مسخر کرده دارد روز و شب
مرکبانی کوه بر صحرا سپر دریاگذار

گر بتازد سوی وحشی پستی انگارد جبال
ور براند سوی خصمی خشکی انگارد بحار

در شکارست از هنرها او خداوند جهان
زین قبل خواهدکه باشد دایما اندر شکار

خسرو دنیا ملک شاه محمد کز ملوک
شد بدو دین محمد تا قیامت پایدار

شهریار عالم عادل که در دنیا و دین
چشم گیتی زو مبارکتر نبیند شهریار

چون نگار مهر دینار و درم شد نام او
گشت مُهر مِهر او بر جان جباران نگار

ملک را عدلش بساطی ساخته است از ایمنی
گستریدست آن بساط از قیروان تا قندهار

حزم او از استواری کرد گردون لاجرم
بند شاهی شد به حزمِ استوارش استوار

چرخ نتواندگشا‌ن جز به شکر او زبان
تا میان در خدمت او بسته دارد روزگار

فضل او با خلق عالم هست افزون از قیاس
فضل یزدان نیز با او هست بیرون از شمار

کی شناسند آنچه او با خلق‌کرد از نیکویی
کی شمارند آنچه ز احسان کرد با او کردگار

خسروا هرچ اختیار توست بر روی زمین
هست برگردون گردان اختران را اختیار

نامداران را به خاک درگه توست احتشام
تاجداران را به نعل مرکب توست افتخار

دیده نم‌گیرد سران راپیش تو هنگام رزم
پشت خم‌گردد یلان را پیش تو هنگام بار

تو به بغدادی و در روم از هجوم لشکرت
هست قیصر مستمند و لشکر او سوگوار

کوس پندارند چون آید ز دریا بانگ رعد
تاختن دانند چون برخیزد از صحرا غبار

زود خواهد بود شاها تا ز بهر دین حق
تیغ‌گیری و برآری از سر دشمن دمار

آنکه می‌گوید بلندم گردد ازگرز تو پست
وانکه می‌گوید عزیزم‌ گردد از تیغ تو خوار

تا جهان را خاک و باد و اتش و اب است طبع
تا فساد کون باشد در جهان زین هر چهار

تو به نعل بادپایان خاک بر دشمن فشان
و اتش اندر جان اعدا زن به تیم ابدار

رایتت منصور و تیغت تیز و ملکت مستقیم
‌دولتت پیروز و بختت نیک و طبعت شادخوار

در مسلمانی به اقبالت خلافت را ثبات
در جهانبانی به انصافت شریعت را شعار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.