۲۷۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۲

دولت موافقان تو را جاه و مال داد
گردون مخالفان تورا گوشمال داد

اختر شناس طالع مسعود تو بدید
ما را نشان فرخی ماه و سال داد

بازی است دولت تو که او را خدای عرش
بر گونهٔ فریشتگان پر و بال داد

دست فلک به چشم عنایت زمانه را
از چشمه‌های عدل تو آب زلال داد

تیغت ز بدسگال برانگیخت رستخیز
تا نامهٔ گنه به کف بدسگال داد

کاری محال کرد که کین تو جست خصم
بر باد داد خویش و سر اندر محال داد

ای شاه شرق عزّ و جلال تو سرمدی است
کین عز و این جلال تو را ذوالجلال داد

می خواه از آن نگار که او را ز بهر تو
بخت بلند خلعت حسن و جمال داد

زلف دراز و خال سیاهش بدید ماه
آمد ز چرخ و بوسه بر آن زلف و خال داد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.