۳۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۷

مرا درین تن و این دیدۀ چو لاله ستان
همی فزاید نور و همی فروزد جان

وزین فروزش جان و از آن فزایش نور
نداد بهره از آن چهره جز مرا یزدان

اگر بچشم کسان دلربای من نه نکوست
سپاس از آن که نکوی منست و زشت کسان

ز گرگ چون رمه ایمن بود چنان نبود
که در فراغ تن آسان بود همیشه شبان

من آن کسم که مرا در خیال چهرۀ او
نگارخانه شود خانه پر می و ریحان

وگر بچهرۀ او ژرف ژرف در نگری
گمان برم که تو بر عشق او کنی تاوان

بزرگوار خدایا ، که شکل یک صورت
مرا نمود چنین و ترا نمود چنان

مرا روان و زبانی ز کردگار عطاست
بمهر و مدح همی پرورم روان و زبان

روان بمهر نگاری که اوست فخر زمین
زبان بمدح بزرگی که اوست فخر جهان

وجیه دولت ابوعاصم ، آنکه عصمت او
همی حصار کند بر حریم او سبحان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.