۳۷۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷

یک نیمه عمر خویش ببیهودگی بباد
دادیم و ساعتی نشدیم از زمانه شاد

از گشت آسمانی و تقدیر ایزدی
برکس چنین نباشد و برکس چنین مباد

یا روزگار کینه کش از مرد دانشست
یا قسم من ز دانش من کمتر اوفتاد

وین طرفه تر کجا قدری وام کرده ام
از مردم بخیل سبک بار سگ نژاد

زان پیشتر که چشم بمالم ز خواب خوش
در خانه گیردم بتقاضا ز بامداد

چون کوه بیستون بنشیند بپیش من
برجای خواب تکیه کند همچو کیقباد

ناشسته روی و تیره نشینم به پیش او
پرخشم از و چو کودک بدفهم از اوستاد

گوید هر آنچه خواهد و من در سزای او
دارم بسی جواب و نیارم جواب داد

از کیسۀ دروغ نهم پیش ریش او
تاریخ شاهنامه و اخبار سندباد

چندان دروغ زشت فرو کوبمش بسر
تا چون کدو شود سر آن قلتبان ز باد

پس حجره را بروبم و پس خاک حجره را
بندازمش ز پس ، چو پی از در برون نهاد

هر چند مبغضست و بخیلست و ناکسست
حقست و داد ازوست گریزان منم ز داد

اینست حال بنده و صد ره ازین بتر
تدبیر حال بنده بساز ، ای یگانه راد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.