۲۷۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۹

دندان و عارض بتم از من ببرد هوش
کاین در نوش طعمست ، آن ماه مشکپوش

جوشان شده دو زلف بت من بروی بر
جانم بر آتش است از آن آمده بجوش

اندر چهار چیزش دارم چهار چیز
هر شب از آن ببردن دل گشته سخت کوش

اندر سمن بنفشه و اندر صدف گهر
اندر سهیل سنبل و اندر عقیق نوش

ای زلف او نه زلفی ، وی دو لبش نه لب
رند عبیر سایی و دزد شکر فروش

زلف ار فرو کشد بمیان بر کمر کند
چون دست باز دارد حلقه شود بگوش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.