۳۴۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۶ - در مدح سلطان محمود

گل خندان خجل گردد بهاری
که تو رنگ از بهار و گل به آری

به سیم و مشک نازد جان ازیرا
که سیمین عارض و مشکین عذاری

نگار قندهاری قند لب نیست
تو قندین لب نگار قندهاری

به مشکین زلف شهر آشوب ماهی
به جادو غمزه جان آهنج خاری

ببند زلف جز دل را نبندی
به جادو غمزه جز جان را نخاری

به خار و زنگ بر دلها فکندی
به جعد زنگی و زلف بخاری

به رنگ از لاله ی خودروی عکسی
به بوی، از عنبر سوده بخاری

همی خندی که ماه سرو قدّی
همی بالی که سرو جویباری

شکر بارد بوصفت لب چو بارد
به مدح شاه درّ شاهواری

خداوند زمانه میر محمود
که کار ملک ازو گشتست کاری

ایا خورشید رای مشتری طبع
تو از هر دو جهان را یادگاری

به جای پیش دستی، پیشدستی
به وقت بردباری بردباری

سخن داند که تو چابک ادیبی
عنان داند که تو زیبا سواری

تو خورشیدی ولیکن بی زوالی
تو گردونی ولیکن بی مداری

کفایت را بهر فخری مشیری
جلالت را به هر فضلی مشاری

به هر علمی که گوئی تو امامی
به هر شهری که باشی شهریاری

به دل بر مهربانان مهربانی
به تن بر کامکاران کامکاری

ادب را زیور و دین را نظامی
خرد را اصل و دولت را شعاری

به دعوی خسروان را حق نمایی
به معنی چاکران را حق گزاری

جهان را بگذرانی نگذری خود
بدان ماند که گشت روزگاری

جمال و افتخار از دولت آید
تو دولت را جمال و افتخاری

به چشم دوستان اندر تو نوری
به چشم دشمنان اندر تو خاری

شکار خسروان مرغ است و نخجیر
شکار تیغ تو شیر شکاری

دل روباه و طبع غرم گیرد
ز شمشیر تو شیر مرغزاری

اگر حمله پذیری کوه و سنگی
وگر حمله بری موج بحاری

به جای صلح مهر دوستانی
به جای رزم تیغ ذوالفقاری

به عدلت کبک نندیشد ز شاهین
ز بیمت سنگ خون گرید بزاری

یکی بینندت اندر حدّ دیدار
به حدّ آزمون اندر هزاری

دل آزادگان خواهندۀ تست
که تو آزادگی را خواستاری

فلک بند غم است و تو نجاتی
جهان تیره شب است و تو نهادی

به بزم اندر سعادت را قرینی
به صدر اندر جلالت را عیاری

برحمت برسر خورشید تاجی
برفعت برسر کیوان غباری

یمین دولت و حق را یمینی
امین ملت و دین را یساری

همی خورشید نور آرد نثارت
که تو زیبای نوری و نثاری

چنان کایزد همیشه بی عوارست
تو ایزد نیستی و بی عواری

اگر بر سنگ بگشایی تو بازو
وگر کف را بدریا در گذاری

به سنگ اندر گشایی چشمه ی خون
بدریا در پدید آری صحاری

چو دیده چشم را و عقل جانرا
تو مر دین را و دولت را بکاری

به حجت گمرهان را رهنمومی
بطاعت غمگنانرا غمگساری

گه از گردنگشان کشور ستانی
بگردان دادگان کشور سپاری

همی تا بر زند هنگام نوروز
نسیم باغ با عود قماری

شود گلبن عماری و گل زرد
چو کوکبهای زرین بر عماری

بپیروزی و کام دل همی باد
ترا در ملک و دولت پایداری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۵ - در مدح سلطان محمود غزنوی
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۷ - در مدح خواجه ابوالقاسم احمد بن حسن میمندی وزیر
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.