۴۲۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲ - در مدح سلطان محمود

نگر به لاله و طبع بهار رنگ پذیر
یکی به رنگ عقیق و دگر به بوی عبیر

چو جعد زلف بتان شاخهای بید و خوید
یکی همه زره است و دگر همه زنجیر

درخت و دشت مگر خواستند خلعت زا بر
یکی طویله ی گوهر دگر بساط حریر

بخار تیره و از ابر دشت مینا رنگ
یکی بسان غبار و دگر بسان غدیر

زرنگ و بوی گیا و زمین تو گویی هست
یکی ز حله بساط و دگر ز مشک خمیر

هوا وراغ تو گویی دو عالمند بزرگ
یکی پر از حرکات و دگر پر از تصویر

هوا ز عکس سما تیره و زمین گلگون
یکی چو خامه ی مانی یکی بت کشمیر

به دشت سنبل و مینا سپه کشید و نشست
یکی به معدن برف و دگر به جای زریر

نگارهای بهاری چو شعرهای بدیع
یکی است پر ز موشح دگر پر از تشجیر

ز چیزها به دو چیزست رنگ و بوی بهار
یکی به باد صبا و دگر با بر مطیر

ز کارها به دو کارست قدر و مفخر من
یکی ز طالع سعد و دگر ز بخت امیر

عجب سزای دو چیزست نام و صورت او
یکی سزای مدیح و دگر سزای سریر

جوان و پیر دو چیزست بخت و خاطر او
یکی به قوّت برنا دگر به دانش پیر

به جود و لطف ببرد او لطافت و بسپرد
یکی به باد صبا و دگر به چرخ اثیر

ز روشنی و درستی که رای و صورت اوست
یکی ز دین صفت است و دگر ز حق تأثیر

به مدحش اندر شاعر شود قضا و قدر
یکی بگوید شعر و دگر کند تحریر

به نیکخواه و بداندیش مهر و کینش را
یکی به سعد بشیر و دگر به نحس نذیر

کریم را زو تیمار و خدمتش فرحست
یکی ز دست تهی و دگر ز عیش عشیر

ز روشنایی و دانش دو مایه شد به دو چیز
یکی به شمس مضییء و دگر به بدر منیر

همیشه بوده و خواهد بدن تن و کف او
یکی به فخر مشار و دگر به جود مشیر

دعا کنند مر او را به نیکی اسب و قلم
یکی به وقت صهیل و دگر به وقت صریر

به مدحش اندر گویی مرکّبست دو چیز
یکی زبان فرزدق دگر بیان جریر

چو وهم و عقل مکین است تیغ و نیزه ی او
یکی میان دماغ و دگر میان ضمیر

دو گفت سائل او را دو پاسخست بدیع
یکی همه خردست و دگر همه تو قیر

بدین جهان دو دلیلست مهر و کینه ی او
یکی دلیل بهشت و دگر دلیل سعیر

دو مسکنست عجم را سرای و مجلس را
یکی به جای خورنق دگر به جای سدیر

دو عادتست مر او را به گاه بخشش و خشم
یکی ازو همه تعجیل و دیگری تأخیر

دو پیشه ی متضادست کار مرکب او
یکی دمیدن شیر و دگر تک نخجیر

دو گوش زایر او نشود مگر دو خطاب
یکی که : جامه بپوش و دگر که : زر بر گیر

گر ابر و دریا یکره بجود او نگرند
یکی نماید عجز و دگر خورد تشویر

همی روند ز پیکار او هزیمتیان
یکی ز تن بعزا و دگر ز جان بنفیر

ز گنج خویش برون کرد جامه و دینار
یکی نصیب غریب و دگر نصیب فقیر

ز طمع خدمت او شد رونده تیغ و قلم
یکی بدست مبارز دگر بدست دبیر

بگیتی اندر تدبیر و نام او دو درست
یکی در خردست و دگر در تقدیر

خدایرا دو جهان است فعلی و عقلی
یکی بمایه قلیل و دگر بمایه کثیر

جهان فعلی دنیا جهان عقلی شاه
یکی جهان صغیر و دگر جهان کبیر

زمان زمان بخداوندی جهان شب و روز
یکی بگوید نامش دگر کند تکبیر

چو تیر تا دو بود راست گشتن شب و روز
یکی بوقت بهار و دگر در اوّل تیر

مباد جز بدو ناله دل ولی و عدوش
یکی به ناله ی زار و دگر به ناله ی زیر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱ - در مدح سلطان محمود غزنوی گوبد
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳ - در مدح سلطان محمود غزنوی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.