۲۳۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۱۹

چون در میان خوبان رسمیست بی وفایی
بیگانگی ازیشان بهتر از آشنایی

هر روز با خود ار چه میسازم آشنایت
خود را چو روز اول بیگانه مینمایی

جان منست جانان، تا او جدا شد از من
جان هم ز تن جدا شد، فریاد ازین جدایی!

افتاده ام ز وصلش در محنت رقیبان
دولت مرا نسازد، ای بخت بد، کجایی؟

در کوی عشقبازی از نام و ننگ بگذر
با یکدگر نزیبد رندی و پارسایی

تا دیده ام، هلالی، خود را گدای کویش
سلطان وقت خویشم، خوش وقت این گدایی!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.