۲۲۹ بار خوانده شده
چند رسوا شوم از عشق من شیدایی؟
عشق خوبست، ولیکن نه بدین رسوایی
خواستم پیش تو گویم غم تنهایی خویش
آمدی سوی من و رفت غم تنهایی
مست عشقیم، اگر هیچ ندانیم چه غم؟
ذوق نادانی ما به ز غم دانایی
بر زمین جلوه نمودی، فلک از رشک بسوخت
که فلک را ملکی نیست باین زیبایی
سرو و گل نازک و رعناست، ولی نتوان یافت
گل باین نازکی و سرو باین رعنایی
در چمن پیش تو رشکست ز نرگس ما را
گر چه مشهور جهانست بنابینایی
رفتی و دیر شد ایام فراقت، چه کنم؟
زور باز آی، که مردم ز غم تنهایی
چون سگ تست هلالی، دگرش منع مکن
که درین راه چرا میروی و می آیی؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
عشق خوبست، ولیکن نه بدین رسوایی
خواستم پیش تو گویم غم تنهایی خویش
آمدی سوی من و رفت غم تنهایی
مست عشقیم، اگر هیچ ندانیم چه غم؟
ذوق نادانی ما به ز غم دانایی
بر زمین جلوه نمودی، فلک از رشک بسوخت
که فلک را ملکی نیست باین زیبایی
سرو و گل نازک و رعناست، ولی نتوان یافت
گل باین نازکی و سرو باین رعنایی
در چمن پیش تو رشکست ز نرگس ما را
گر چه مشهور جهانست بنابینایی
رفتی و دیر شد ایام فراقت، چه کنم؟
زور باز آی، که مردم ز غم تنهایی
چون سگ تست هلالی، دگرش منع مکن
که درین راه چرا میروی و می آیی؟
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.