۲۸۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۷۴

کشیده ای می و بالای منظر آمده ای
تو آفتابی و امروز خوش بر آمده ای

چو گل، بروی عرق کرده، میرسی از راه
بیا، بیا، که عجب تازه و تر آمده ای!

بیا، که خیزم و از شوق در برت گیرم
که نخل باغ جهانی و در بر آمده ای

سرآمدند بخوبی همه بتان، لیکن
تو نور چشمی و از جمله بر سر آمده ای

چه لطف آمدن و رفتنت خوشست! ای یار
که رفته ای و زهر بار خوشتر آمده ای

بخنده شکرین و عبارت شیرین
هزار بار به از شیر و شکر آمده ای

ز پرتو تو هلالی کنون رسد بکمال
که آفتابی و خوش در برابر آمده ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.