۲۶۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۶۷

تا چند بهر کشتن ما جور و کین همه؟
ما کشته میشویم، چه حاجت باین همه؟

رحمی، که از جفای تو رفتند عاشقان
دل خسته و شکسته و اندوهگین همه

تو قبله مرادی و خوبان ز انفعال
دارند پیش روی تو سر بر زمین همه

یک بار هم بجانب ما بین، ز روی لطف
یکبارگی بسوی رقیبان مبین همه

رخساره برفروز و بگشت چمن خرام
تا خاک ره شوند گل و یاسمین همه

گر بگذری بناز، چو لیلی، بطرف دشت
مجنون شوند مردم صحرانشین همه

چون در رهت هلالی سرگشته خاک شد
کردند ساکنان فلک آفرین همه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.