۲۸۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۶۰

ای همچو پری از من دیوانه رمیده
صد بار مرا دیده و گویی که ندیده

دریاب، که ماتم زده روز فراقت
هم چهره خراشیده و هم جامه دریده

ای وای! بر آن عاشق محروم! که هرگز
نه با تو سخن گفته و نه از تو شنیده

آن دل، که نه غم خوردی و نه آه کشیدی
در دست غمت، آه! چه گویم چه کشیده؟

این اشک جگر گون، عجبی نیست که امروز
خار غم او در جگر ریش خلیده

آزرده شد از چشم من امشب کف پایت
دردا! که کف پای ترا چشم رسیده!

بر روی تو این قطره خون چیست هلالی؟
گویا که دل از غصه بروی تو دویده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.