۲۷۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۴۱

ای بی وفا، چه چاره کنم با جفای تو؟
تا کی جفا کشم بامید وفای تو؟

چون مبتلای عشق ترا نیست چاره ای
بیچاره عاشقی که شود مبتلای تو!

میخواهم از خدا بدعا صدهزار جان
تا صد هزار بار بمیرم برای تو

من کیستم که بهر تو جانرا فدا کنم؟
ای صد هزار جان مقدس فدای تو!

تا دیده ام که بند قبا چست کرده ای
بر دل چه بندهاست مرا از قبای تو؟

ای سرو، اگر چه دور شدی از کنار من
حقا، که در میانه جانست جای تو

روزی که عمر خویش هلالی دهد بباد
میخواهد از خدا، که شود خاک پای تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.